کودک فارسیزبان قارقار میکند یا غارغار؟
کودک فارسیزبان قارقار میکند یا غارغار؟ محمدهادی محمدی در مقالهای به تفاوت غارغار و قارقار پرداخته و میگوید در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است. به گزارش مشهدنیوز/ در بخشهایی از مقاله این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان میخوانیم: «دستکم سی سال از زندگی حرفهای من بر این پایه گذشت که غارغار درست […]
کودک فارسیزبان قارقار میکند یا غارغار؟
محمدهادی محمدی در مقالهای به تفاوت غارغار و قارقار پرداخته و میگوید در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است.
به گزارش مشهدنیوز/ در بخشهایی از مقاله این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان میخوانیم: «دستکم سی سال از زندگی حرفهای من بر این پایه گذشت که غارغار درست است یا قارقار. نخستین تجربهام درباره این موضوع به سال ۱۳۶۸ برمیگردد. هنگامی که سه داستان تصویری به کانون دادم، که باید میشد سه کتاب جداگانه، که در نهایت به نادرستی و کژپسندی شد یک کتاب که نام آن هم «خاله ستاره و بزغاله» است. آن زمان فرشته طائرپور در بخش انتشارات کانون بود و برای من جوان خسته و آزرده از روزگار، مرغک کانون که روزگار کودکی و نوجوانیام را در کتابخانههای آن گذرانده بودم، تنها یک نشان نبود، بلکه پرندهای بود که رویاهایام را برای رسیدن به آزادی میساخت. کانون آن روزها عبوس بود، و مرغک آن هم دلشکسته؛ اما نه به عبوسی روزگاری که بعدها حمید گروگان در سال ۱۳۷۳ مدیر انتشارات کانون شد، و در نخستین ارتباط خود با من، داستان قرارداد بستهام به نام «سگ و استخوان» را داد زیر بغلام بزنم و بروم تا همکاری حرفه ایام با کانون در پیکر و کسوت نویسنده کودکان برای همیشه قطع شود. با این توجیه که در داستان من، سگ جانوری باهوشتر از انسان نمایش داده شده است.
در آن سال، وقتی که این سه داستان به مرحله تصویب رسید، فرشته طائرپور بحث را به این جا کشاند که غوغولی غوغو درست نیست و شما باید قوقولی قوقو مینوشتید. غارغار درست نیست و شما باید قارقار مینوشتید. منِ جوان کمتجربه میگفتم نخیر غوغولی غوغو و غارغار در فارسی درستتر است، زیرا اینها نامآوا هستند، و نامآواها پیوند تنگاتنگی با شیوه رانش یا تلفظ دارند. مستندات آن زمان چه بود؟ چند واژهنامه و دیگر هیچ. با هم مقداری به گفتوگو گذراندیم. او نمیپذیرفت و من هم در جایگاه خود بودم. داستانها منتشر شد و البته غوغولی غوغوی من تبدیل شد به قوقولی قوقو.
از آن زمان سی سال میگذرد. در این سی سال، دستکم بیست سالاش را به پژوهش در زبانآموزی کودکان گذراندهام که بخشی از فرآوردههای آن در این بیستساله منتشر شده است، و البته خوشبختانه اکنون دیگر موضوع پژوهشهای زبانآموزی در موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان یک امر جمعی شده است، و به زودی با انتشار کتاب بسیار بااهمیت «سواد شکوفایی» پژوهش و نوشته زهره قایینی، شاید این نکته برای کسانی که در جامعه ما به حوزه زبانآموزی کودکان علاقه دارند، روشن شود که ایران نزدیک نیم سده است، از قافله پژوهشهای سوادآموزی در جهان جا مانده است. و البته برای کسانی که این روزها یا در گذشته به محتوای کتابهای فارسی آموزش و پرورش اشاره میکنند، اما نمیدانند که مهمتر از محتوایی که خالی از آموزههای زنده و تازه است، درهمریختگی و آشوبناک کردن روشمندی بنیادهای آموزشی که در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به آن دست یافتیم، بسی آسیبزاتر است از آن محتوای بیجانی است که به خورد کودکان این سرزمین داده میشود.
این جاماندگی سبب آسیبهای فراوان به کودکان زبانآموز شده است و برآیند آن همین است که میبینیم. جامعهای سرشار از دانشآموختگانی تا سطح دکترا، اما در زمینه نوشتن کمسوادتر از کودکان دوره ابتدایی. این گروه و بسیاری از گروههای دیگر، شاید برایشان مهم نباشد که قارقار درست است یا غارغار؛ زیرا هنگامی که به متنهای آنها نگاه میشود به جای نصف مینویسند نسب، به جای ظهر مینویسند ذحر و بسیاری نادرستیهای دیگر. و اینچنین نادرستیهای نوشتاری شاید سبب شود که کسانی بگویند پرداختن به قارقار یا غارغار شاید کمی برای این جامعه دیرهنگام باشد. جامعهای که دارد اصل زبان مادری یا زبان ارتباطیاش را که فارسی باشد به ویرانی میکشاند.
این آشفتگی به همین جا محدود نمانده است و بسیاری از کسانی که دورههای کوتاهمدت و میانمدت ویراستاری را پیش این یا آن استاد یا به ظاهر استاد گذراندهاند، به ویژه هنگامی که بحث در حوزه ادبیات کودکان و زبانآموزی است با جسارتی مثالزدنی مرا متهم میکنند که چهطور این همه سال یاد نگرفتهای قارقار درست است و غارغار مینویسی. و به همین دلیل هر بار که میان گروهی ویراستار یا نویسنده و به ویژه در حوزه ادبیات کودکان بحثی درمیگیرد که مربوط به ویژگیهای زبانی یا زبان مناسب برای آموزش کودکان یا زبان مناسب برای ادبیات کودکان است، مشارکت نمیکنم، زیرا باور دارم کسانی که در این زمینه وارد بحث میشوند، باید تا اندازهای از ویژگیهای ساخت یا پیکره زبانی برای کودکان آگاه باشند. و بدانند هنگامی که برای آموزش و ادبیات کودکان پیکره زبانی ساخته میشود، باید جدای از خود ادبیات، چند دانش دیگر مانند، دانش عصب زبانشناختی Neurolinguistics، روانشناسی زبان Psycholinguistics، و خود زبانشناسی درگیر شوند تا بتوان یک متن آموزشی یا ادبی مناسب کودکان آفرید.
به همین دلیل مواردی مانند اینکه غارغار درست است، یا قارقار، غورغور درست است یا قورقور، قوقولی قوقو درست است یا غوغولی غوغو در این دوره چندین دههای بیپاسخ ماندهاند. تعجب ندارد کسانی که این موضوع را دنبال میکنند، بیش از هرچیزی میروند سراغ واژهنامههایی مانند دهخدا و معین و بعد آن گروه که باورمند به قارقار هستند، پیروزمندانه میگویند که نوشتن قارقار به شکل غارغار، ناشی از بیسوادی یا کمسوادی نویسندگان یا ویراستاران است. گروهی دیگر میگویند که برمبنای شیوهنامه فرهنگستان و آموزش و پرورش قارقار بر غارغار ترجیح دارد. چنان که در بازنشر کتابهای آواورزی و الفباورزی یکی از همکاران هم مرا متقاعد کرد که به سبب یکدستی با کتابهای درسی غارغارها، قارقار شود، که پذیرفتم اما از آن روز در پشیمانیام که چرا این نکته را پذیرفتم. دلیل بنیادینام هم این است که زبانآموزی در حوزه دبستان و پیشدبستان چنان فقیر است، که نتیجه آن شده است، همین کتابهای آموزشی فارسی دبستان. بارها به آشکار یا در نشستهای بستهتر گفتهام، این کتابها بازتابی از فاجعه آموزش و پرورش ایران هستند. از جنبه تاریخی و تحلیلی هم گاه به گاه درباره این فاجعه سخن گفتهام، اما سخنان و پژوهشهای اصلیام را گذاشتهام تا در زمان مناسب منتشر کنم.
ممکن است، در ابتدا کسانی باشند که این پرسش را مطرح کنند که آیا این گزاره را میتوان با گزینه دوگانه درست و نادرست سنجید. هرگز. یعنی اگر شما قارقار نوشتید یا غارغار، هیچ کدام از اینها نادرست نیست. پس اگر هیچ کدام درست یا نادرست نیست، طرح موضوع آن چه ضرورتی دارد؟ طرح این موضوع تنها در چارچوب زبانآموزی به کودکان و ادبیات کودکان معنادار است. تنها میتوان این گزاره را پیش نهاد که کدام از جنبه فارسی معیار و دانش زبانشناسی، دانش چیدمان نویسهای یا ارتوگرافی Orthography و دانش عصب زبانشناختی و روانشناسی زبان درستتر و بهینهتر است. تا آنجا که فضای این جستار اجازه دهد برخی از این موارد را در اینجا و برخی را در جستارهای دیگر بازخواهم کرد.
غارغار و قارقار از جنبه آواشناسی
در ایران در دوره پیشدبستان و دبستان، و هنگامی که کودکان در حال یادگیری الفبای زبان فارسی هستند به ندرت با آنها کار بیداری آوایی phonological awareness و بیداری واجی phonemic awareness یا همان آواشناسی پایه کار میشود. این پدیده بسیار مهم که اکنون بخشی از روند زبانآموزی در کشورهای پیشرفته است، در ایران امروز عنصری غایب و محذوف به شمار میرود و نشان از این میدهد که روند گسترش و پیشرفت زبانآموزی فارسی برای کودکان زبانآموز برای دههها است که نه تنها پیش نرفته است، که در پسرفت خود نشانههای روشنی از ویرانی را به نمایش میگذارد. به همین سبب است که طرفداران قارقار در گستره زبان فارسی بیشتر از کسانی هستند که غارغار را اصل میدانند. علت آن هم این است که اگر قرار بود که نامآواهایی مانند غارغار براساس نظام آوایی زبان فارسی تحلیل و آزموده شوند، در آموزش به کودکان جای خود را به قارقار نمیدادند؛ زیرا قارقار از جنبه آوایی اگرچه هیچ تفاوتی با غارغار ندارد، اما از جنبه برابری واک با نویسه تفاوت بنیادی دارد. آن چیزی که کودک فارسیگو بر زبان میراند، غارغار است، نه قارقار.
همه آنهایی که نادانسته یا کم دانسته فریاد برمیآورند که زبان فارسی از گروه زبانهایی است که عمق ارتوگرافیک Orthographic depth آن، یعنی برابری واک با نویسه آن زیاد و مبهم است، باید از جاهایی شروع کنند که این حفرهها قابل پر شدن است، و یکی از این حفرهها همین نامآواهایی است که در اصل و در زبان فارسی با «غ» باید نوشته شوند اما جای آنها را «ق» گرفته است. بیگمان در شکلدهی به قارقار چند عنصر نقش داشتهاند. یکی اینکه در زبان ترکی، نام کلاغ، «قارقا» است و نامآوای این پدیده متاثر از این نام به فارسی هم سرایت کرده است.
جایگاه غارغار و قارقار در گستره فرهنگ و سرزمین ایران
زبان فارسی در دامنه گستردهای از شبه قاره هند تا فرارودان یا سیحون و جیحون و از این سو از خراسان تا بخشهای بزرگ از ایران کنونی زبان اول برخی از مردم است و اگر هم زبان اول نباشد، در کل ایران به عنوان زبان ارتباطی به کار میرود. بنابراین جایگاه آوایی «غ» و «ق» را میشود هم در چارچوب زبان فارسی برای کسانی که زبان مادریشان فارسی است و هم ایرانیانی که زبان مادریشان فارسی نیست اما زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی به کار میبرند، بررسی کرد.
بررسیهای آواشناسی و واجشناسی نشان میدهد که در برخی از مناطق ایران و به ویژه میان اقوام ایرانی که زبانهای دیگر ایرانی به جز فارسی را به کار میبرند، مانند مردم کردزبان، مناطقی در خراسان و به طور کلی مناطقی که از خراسان تا بدخشان در افغانستان میرسد، و البته مناطقی از جنوب شرق ایران، مانند سیستان و بلوچستان و حتا کرمان و کمی این سوتر تا یزد، جایگاه رانشی دو واک «غ» و «ق» متفاوت است. در این مناطق واک «غ» سایشیتر از «ق» بر زبان رانده میشود. اینکه این مردم در هنگام رانش واژگانی مانند غارغار و قارقار از کدام جایگاه رانشی بهره میبرند، یعنی قارقار میکنند یا غارغار به مطالعه جداگانه و گسترده نیاز دارد. اما چون اکنون زبان فارسی معیار، زبان با لهجه یا اکسنت تهرانی است، نامآواهایی مانند غارغار یا غورغور یا غوغولی غوغو بر همین نامآواها اما با نوشتار «ق» برتری دارند. اگر نظام آموزش و پرورش ایران و بخش زبانآموزی آن به اهمیت این موضوع پی میبرد، آنگاه از همین روزن کوچک میشد، دامنه آموزش بیداری آوایی و بیداری واجی را در این فضای بسته و خالی از پویایی کم کم فراختر کرد.
آیا کاربرد غارغار یا قارقار دلیلی بر جنگ زبانی است؟
برخی از کسانی که «ق» را از گروهها واکهای تحمیلی به نظام الفبای فارسی میدانند، به نادرست براین باورند که «غ» بر «ق» برتری دارد، چون اولی خودی است و دومی بیگانه. در حالی که به راستی چنین نیست. «ق» در میان واکهای نظام الفبای فارسی ماهیتی ویژه دارد. براساس شیوه چیدمان ابتثی که یکی از چیدمانهای نظام الفبای عربی و فارسی است، در الفبای عربی «ق» حرف بیست و یکام است و در نظام الفبایی فارسی حرف بیست و چهارم. در هر دو نظام الفبایی نام این حرف یا واک «قاف» است. دکتر شمسالدین ادیب سلطانی برخلاف بسیاری از زبانشناسان دیگر براین باور است که «ق» از واکهای کهن ایرانی است. به گفته او: «مهمترین دلیلی که میتوان برای فارسی دانستن «ق» باز نمود، وجود صدای «ق» است در ایرانزمین. چنانکه گفتیم، هنوز در بعضی نقاط ایران مردم بین تلفظ «غ» و«ق» فرق میگذارند، و در تهران کنونی نیز صدای «ق» وجود دارد و شاید در مجموع کمتر از صدای «غ» نباشد. همچنین باید توجه داشت که تنها زبان عمدهای که در حال حاضر در جهان صدای «ق» [g] دارد، فارسی است. در عربی «ق» فقط در تلفظ فصیح وجود دارد. در لهجهها و گویشهای عربی، «ق» در تلفظ اکثرا به «ک» و «گ» تبدیل میشود و گاه به همزه بدل میشود (یعنی عملا حذف میشود)، به قسمی که ممکن است در بسیاری کشورهای عربیزبان اصلا به این صدا برنخورید. »
اما واک «غ» از جنبه جایگاه در نظام الفبایی عربی حرف نوزدهام و نام آن «غین» است. در نظام الفبایی فارسی، جایگاه آن بیست و دوم و باز نام آن متاثر از نظام الفبایی عربی «غین» است. در فارسی معیار آوای رانشی آن «غ» است. در زبان عربی آوای رانشی آن چیزی میان «ق» و «خ» است. زبان فارسی خود سرشار از واژگانی است که در آنها «غ» وجود دارد، مانند باغ، غنچه، کلاغ، غوک، غار و…. زبان سغدی که از زبانهای کهن ایرانی خاوری است، وامواژههایی را به فارسی داده است که در آن «غ» است مانند آغاز و جغد.
از جنبه تبارشناسی یا ریشهشناسی واژگانی غارغار امروزی فارسی، در نیا-زبان هند- اروپایی یا نیای بسیاری از زبانهای هندی، اروپایی و ایرانی و از جمله زبان زبان فارسی چیزی بوده است مانند غراهک یا غراهکا (greh₂-k) که البته در زبان اوستایی هم همین گونه مانده است و بعد در زبان فارسی به غارغار تبدیل شده است. greh₂-k در زبان یونایی و اروپایی سرانجام به دو فعل croak و Caw که همان کاراکا کردن یا غارغار کردن تبدیل شده است. «h₂» در این نشانه فونتیکی یکی از آواهای واکی فرضی است که مانند «ه» کنونی است، اما حنجرهایتر، که زبان شناسان برای شناسایی واکهای نیا- زبان هند و اروپایی که هزاران سال پیش موجودیت داشته، ساختهاند.
جایگاه رانشی واک «ق» در زبان فارسی
آیا واک «ق» در زبان فارسی جایگاه رانشی دارد؟ اگر بحث زبان فارسی معیار با لهجه یا اکنست تهرانی باشد، باید گفت نه. اما همان گونه که در بخش نخست این جستار گفته شد، زبان فارسی تنها ساخته تهرانیان و مرکزنشینها نیست. این واک از گروه واک هایی است که هم در عربی و هم در ترکی و مغولی به فراوانی به کار می رود و در زبان فارسی با گویش تهرانی، همان واک (غ) به شمار می رود. این واک جای سخن بسیار از خود گذاشته است، زیرا رانش گاه آن میان زبان شناسان زبان فارسی یک سان دیده نشده است. گروهی آن را از گروه واک هایی دیدهاند که رانش گاه آن زبان کوچک یا بادامک (ملازی) و نرم کام است و گروهی آن را پس کامی دانسته اند.
پرویز ناتل خانلری با توجه به گستره بزرگ کاربری زبان فارسی از فرارودان تا مرکز ایران، براین باور است که واک «ق» از گروه واک های فارسی دری است و نه «غ»، با این همه او براین باور است که واک «غ» در بسیاری از جاهای کرمان و استان فارس همچنان کاربرد گسترده دارد که با رانش (ق) هم تفاوت بسیار دارد.
این واک در ترکی و مغولی نیز بسیار شنیده می شود، در واژه هایی مانند قاشق، قره قروت، قره قویونلو، قاچاق، چیرگی این واک دیده می شود.
درحالی که در زبان عربی چنین واژه هایی دیده نمی شوند و بیش تر برپایه و برگرفته از ثلاثی مجرد یا سه گانه های تنها ساخته می شوند، مانند قاسم، قسمت. کنش های پیوسته زبانی میان زبان فارسی و عربی سبب شده است که بسیاری از واژه هایی که ریشه آن ها فارسی است، در زبان عربی از (ک) به (ق) برگشته شود. برای نمونه قهرمان، قند، و قباد واژه هایی فارسی هستند که در بنیاد خود کهرمان، کند و کواد بودهاند؛ که البته استاد برجسته آواشناس ایرانی دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی براین باور است که این گونه از «ق»ها بازمانده همان «ک» کهن اوستایی است.
دکتر ادیب سلطانی براین باور است که به طور کلی در زبان مغولی آلتایی «ق» بسیار رایجتر از ترکی است و برای نمونه ییلاق، قشلاق، شلاق، قورچی، قاچ، قورمه، آقا، قاتق، قاتی، قاطی، قالتاق، قیماق، قشنگ، قاشق و…مردم ترکزبان آذری در ایران نیز بسیاری از واژه های فارسی را که در عربی دگرروی شده بار دیگر به گونه ای بر زبان می رانند که به ریشه آن نزدیک تر است، برای نمونه قند را با رانش میان همان (ق) و (گ) بر زبان می رانند. در یک نگاه کوتاه و بررسی واژه های ترکی که به زبان فارسی هم راه یافته اند، می توان گفت که این واک در زبان ترکی بسیار چیره است. در این زبان به ماهی (بالیق)، به ظرف (قاب) که یک شکل آن بشقاب شده است، به پیر (قوجا) به کلاغ (قارقا) و به ترشیدن یا گندیدن و قارچ بستن (قیژقیرماق) میگویند که به ویژه در واژه پایانی چیرگی این واک که سه بار آمده، به خوبی آشکار است. اگرچه در برخی از گویش ها (قیژقیرماخ) هم گفته می شود.
جایگاه رانشی واک «غ» در زبان فارسی
این واک از گروه واک های همخوان یا به شکل درستتر، همآوای بسته (صامت انسدادی) است که رانش گاه آن نرم کام و بادامک در بخش پایانی گلو و دهان است. هنگام رانش این واک، تنه زبان به بالا می رود و راه نرم کام را می بندد. این واک مانند همه واک های بسته از گروه واک های آنی و کششناپذیر است. این واک با گویش تهرانی به این گونه بر زبان رانده می شود و در مناطق دیگر این سرزمین چگونگی رانش آن می تواند ناهم سان با گویش تهرانی باشد.
هنگامی که کودکان فارسیزبان به رانش واک «غ» میپردازند، آنها نمیگویند، باق، بلکه میگویند باغ، نمیگویند، کلاق، بلکه میگویند، کلاغ، نمیگویند قار، بلکه میگویند، غار، نمیگویند مقز، بلکه میگویند، مغز. به همین دلیل وقتی هم غارغار میکنند، خیلی روشن غار میزنند نه قار.
اما اگر از فارسی معیار گذشتیم و به لهجهها، گویشهای دیگر زبان فارسی و فراتر از آن زبانهای دیگر ایرانی یا حتا زبان ترکی رسیدیم که از شاخه زبانهای ایرانی نیست، کلاق و کلاغ میتواند از دو جایگاه رانشی متفاوت رانده شود، پس غارغار و قارقار هر دو معتبر هستند. این نکته به ویژه برای کودکان عربزبان جنوب ایران نیز مصداق دارد که رانش واک «ق» و «غ» آنها با هم تفاوت دارد. به همین دلیل مردم خوزستان به طور کلی که فارسی را با لهجه خاص خود بر زبان میرانند چه عرب باشند چه فارس، و چه بختیاری واک «ق» را پررنگ یا پرحجم تلفظ میکنند
چرا در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است؟
این موضوع به دانشی بازمیگردد که باز به سبب فضای بیحال و کسالتبار پژوهشهای زبانآموزی در نهادهای دانشگاهی و آموزش و پرورش ایران به آن پرداخته نشده است. در حقیقت نوشتن غارغار بر قارقار برتری دارد، زیرا با دانشی به نام ارتوگرافی و عمق ارتوگرافیک یا چیدمان نوشتهای و نویسهای در ارتباط است.
اگر بخواهیم این مفهوم را خیلی درست به زبان فارسی ترجمه کنیم، ارتو+ گرافی یعنی نوشتن درست. ارتو Ortho به معنای درست و شایسته از لاتینی و یونانی وارد زبانهایی مانند فرانسه و انگلیسی شده است. گرافی یا گرافیا هم که ریشه یونانی دارد، به معنی نوشتن و نگاشتن یا نقش کردن است. پس ارتوگرافی یعنی دانش درستنویسی که میشود آن را از جنبه علمی و دانشی نویسهشناسی نام نهاد، یعنی دانشی که بر روی نوشتار متمرکز است؛ بنابراین این پدیده فقط رسمالخط نیست که چیزی فراتر از رسمالخط معنا میدهد. در ارتوگرافی روی قواعد نوشتار به یک زبان، که از چیدمان الفبای آن و گونههای نویسههای الفبایی، رابطه میان واک و نویسه یا آن چه به زبان میآوریم و آن چه مینویسیم، تا شیوههایی مانند جدانویسی نویسهها یا چسبان بودن آن، موقعیت هسته واژه و نقشهای پیوندی به هسته واژه، نشانهگذاریهای میان نوشتار، واریتهها یا گونههایی که میتوان یک زبان را نوشت پژوهش و گفتوگو میشود.
برخی زبانها هستند که رابطه میان آنچه در زبان گفتار رانده و شنیده میشود، با آنچه نوشته میشود، بسیار ناروشن، پر از استثناها و نویسههای خاموشی است، که در واژه هستند اما بر زبان رانده نمیشوند. از جمله این زبانها، فرانسه و انگلیسی دو زبانی هستند که عمق ارتوگرفیک آنها بسیار تیره است و از جمله زبانهاییاند که رابطه میان گفتار و نوشتار بسیار سرگیجه آور است. برخی زبانها مانند ایتالیایی یا فنلاندی هستند که عمق ارتوگرافیک اندکی دارند و از گروه زبانهای با خط روشن شناخته میشوند. در این زبانها، رابطه میان واک و نویسه یک به یک و برابر است، هرچه که به زبان میآید، از جنبه واجی، یک برابرنهاد روشن نویسهای دارد. اما جایگاه زبان فارسی کجاست؟ زبان فارسی هم نه به شدت انگلیسی و فرانسه که از گروه زبانهایی با عمق ارتوگرافیک زیاد است. به همین دلیل است که برای بیش از یک سده گروهی از نخبگان آشنا و ناآشنای ایرانی به زبانآموزی فارسی فریاد دگرگونی خط فارسی را سردادند و برخی از آنها خطهایی ساختند که به خیال خودشان عمق ارتوگرافیک نداشت؛ اما اینها نمیدانستند خط بخشی از فرهنگ و میراث فرهنگی یک جامعه است و عوض کردن آن همان بلایی را بر سر زبان فارسی میآورد که دگرگونی خط در ترکیه آورد. یعنی جدایی از زیست فرهنگی ترکیه سبب شد که در جاهای بسیاری ترکان ترکیهای خط خود را به شکلی ناگوار همساز به نظام آوایی واقعی زبان خود کنند. پس اگر میخواهیم عمق ارتوگرافیک خط فارسی کمتر شود، جاهایی که ممکن است باید نظام برابری واک و نویسه را رعایت کنیم؛ و یکی از جاها همین نوشتن نام آواها است. در نظام آوایی زبان فارسی معیار «غ» کاربرد دارد و به کار میرود پس باید برابر با نویسه آن باشد. اگر به جای غارغار، قارقار کنیم، عمق ارتوگرافیک زبان خود را ژرفتر کردهایم و سایهای تاریکتر بر سر این زبان و خط آن کشیدهایم. به همین دلیل و برپایه دانش ارتوگرافی، اگر کودک با زبان فارسی معیار، بگوید، غارغار، و در کتابهای درسی یا در کتابهای داستانی نوشته شود، قارقار، این پدیده در چارچوب عمق ارتوگرافیک یعنی ناروشن کردن رابطه میان واک و نویسه. کودک فارسیزبان با زبان معیار نمیتواند قارقار کند، او غارغار میکند؛ و این همه گفته شد، تا روشن شود که اگر در کتابی یا جایی با نامآوای «غارغار» یا «غورغور» یا «غوغولی غوغو» روبه رو شدید بدانید که شاید، شاید آن شخص که اینگونه نوشته است، ممکن است اندکی بیشتر درباره تاریخ آموزش و پرورش ایران و سوادآموزی پایه کار کرده باشد، از آنها که در مرکز تدوین کتابهای درسی آموزش و پرورش نشستهاند و حرکتشان و هدفشان برگشت است، برگشت از امروز به سوی شیوه آموزش قاجاری- مکتبخانهای است، همین!
متن کامل این مقاله در سایت آموزک منتشر شده است.
انتهای پیام/
کودک فارسیزبان , محمدهادی محمدی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.