۞ سخن روز
تنها انقلاب خطرناک، انقلاب گرسنگان است. من از شورشهایی که دلیل آن بی‌نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست‌هزارنفری بیم دارم! ناپلئون بناپارت
Friday, 3 May , 2024
شناسه خبر : 21117
  پرینتخانه » آخرین اخبار, آموزش, اجتماعی, استان ها, اطلاعات و ارتباطات, ایران, بین الملل, تیتر یک, خانواده, دولت, دیگر رسانه ها, سلامت, شهری, علم و فناوری, فرهنگی, محیط زیست, نظامی, ویژه تاریخ انتشار : 17 مارس 2023 - 1:11 |
رفتار این پلیس را باید تکثیر کرد!

از پل مرگ تا پلکان زندگی

در بحبوحه شلوغی های پاییز ۱۴۰۱، اتفاقی تلخ انتظار اهالی بلوار وکیل آباد مشهد را می‌ کشید.جوانی از سر بیکاری و بیماری و مشکلات شدید اقتصادی تصمیم گرفته تا خود را از بالای پل عابر پیاده به پایین انداخته و خود کشی کند!
از پل مرگ تا پلکان زندگی

مردم عادی و رهگذران که هر لحظه به تعدادشان افزوده می شد، تنها به تماشای این صحنه عجیب و غم انگیز ایستاده اند.خیلی ها هم دوربین تلفن همراهشان را به سمت جوان زوم کرده تا افتخار ثبت لحظه سقوط آن بخت برگشته مستاصل از کف شان نرود. آفتاب عصر گاهی هنوز میهمان آسمان بود. گویی منتظر تصمیم نهایی جوان مانده تا شاید با هم غروب کنند!ماشین های آتش نشانی از راه رسیدند.نیروهای گشت پلیس هم در محل حاضر شدند.فرمانده پلیس،سرهنگ جوانی ست که به آرامی مسیر رسیدن به قربانی را طی کرده و خود را به چند قدمی او می رساند.گفتگو میان طرفین آغاز می شود. یکی خود را مهیای پریدن کرده و دیگری در صدد منصرف کردن اوست…ساعتی بعد جوان با چشمانی اشک بار از اینکه نتوانسته نیت خود را عملی کند مقابل سرهنگ نشسته و از دلیل این تصمیم خود پرده بر می دارد.کسی که ده سال در یک شرکت قطعه سازی خودرو مشغول به کار بوده اما به بهانه تعدیل نیرو عذرش را خواسته اند و حالا در چهارمین سال بیکاری، مشکلات و مسائل دیگری هم وارد زندگی شخصی و خانوادگی او شده تا به بیماری و افسردگی حاد هم دچار گردد.این چنین بوده که چاره را در نومیدی و مرگ دیده است.اما دست تقدیر او را به زندگی باز گردانده و از طریق همان سرهنگ نیروی انتظامی در کمتر از ۲۴ ساعت مقدمات استخدامش در یک شرکت قطعه سازی دیگر فراهم شده و با گذشت چهار ماه ارتقای شغلی هم یافته است.گرچه جناب سرهنگ این ماجرای زشت و زیبا از نگارنده قول گرفته تا نامش نزد ما به امانت محفوظ بماند اما چه نیکوست تقدیر و تجلیل از کسانی که بی هیچ خواسته و چشم داشتی و با چراغ خاموش روشنی بخش زندگی تاریک هم نوعان خود می شوند.آن جمله معروف و کلیشه ای که ؛«پلیس حافظ جان و مال و ناموس مردم است» اینجا به طور کامل نمود عینی یافته و در اقدام خوشبختانه نا فرجام جوان مشهدی با نمونه ای نمادین از آنچه حافظان امنیت و آرامش و انضباط شهروندی باید باشند مواجه شده ایم.الگویی که باید به سایر شهر ها و مناطق کشور معرفی شود. اینکه مامور بودن مترادف معذور بودن نیست.حافظ جان و مال و ناموس مردم بودن به جز همدلی و عطوفت با ملت و ریشه یابی درد ها و مشکلات سایرین میسر نیست.شاید آن روز اگر جوان بالای پل تصمیم شوم خود را عملی کرده بود هیچکس خرده ای به آن سرهنگ و دیگران نمی گرفت.اما شرایط خاص آن ایام و بهره برداری های سوء رسانه های بیگانه و حتی داخلی از چنین اتفاقاتی در ایران می توانست مسیر این اقدام را به سمتی دیگر ببرد.
باید درود بر شرف آن کارخانه دار شریفی فرستاد که نه تنها این جوان که هزاران هزار از اهالی مشهد و شهر های اطراف را مشغول به کار کرده و سفره زندگی شان را رونق داده است. هم او که وقتی فردی برای اشتغال به حضورش معرفی می شود از سابقه و سوء سابقه اش نمی پرسد بلکه توان و هنرش را سنجیده تا کاری مناسب توان، به او بسپارد.همان انسانی که سوله ای بزرگ در انتهای محوطه کارخانه اش برای نگهداری و تیمار سگ های ولگرد و‌گرسنه ساخته و از این موجود باوفا در برابر خطراتی که از سوی برخی تفکرات افراطی تهدیدشان می کند محافظت می کند.ایران بدون شک جای بهتری برای زندگی خواهد بود، اگر هوای یکدیگر را با رعایت مهربانی و انصاف داشته باشیم.

نویسنده : سید مهدی فاطمی نویسی
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.